BLuEboY_b1
Wednesday, September 20, 2006
Tuesday, September 19, 2006
غرور
با بوسه ات به لبانم غرور داده ای
چون پوستین سبز صبا در میان باد
پس بوسه زن چو گل عشق آرزو بر روی من که هیچ وقت
از بوسه پر مباد
چون پوستین سبز صبا در میان باد
پس بوسه زن چو گل عشق آرزو بر روی من که هیچ وقت
از بوسه پر مباد
Monday, September 19, 2005
My Love...
Khakestari...
شهرتان می سوزد
خانه تان می ریزد
قلبتان می میرد
اشکتان می خشکد
ولی افسوس شما بی خبرید!
رنگ هاتان همگی می میرند
چشمتان می خوابد
سازهاتان همگی می شکنند
گوشتان می گیرد
ولی افسوس شما بی خبرید!
بی خبر مانده ی گرداب زمانید مگر؟!
که چنین خز زده و خار شده می مانید
که به پای گل نرگس، علف می کارید!
یا که در بوته ی خار، چشم در چشم شقایق دارید!
آخرش چه؟!
به چه می پندارید؟
این همان است که گفت:
آب هم می سوزد
خاک هم می گرید
سوز هم می لرزد
باد هم می ترسد
سنگ هم می ساید
و گل خار بلند است است که با من به نوازش آید.
یادتان می آید؟
نه! نمی اندیشم
چون شما، بی خبر ازعشق سخن می گویید
آخرش هیج
همه هیچ
همه می پویید
نشنیدم من از این مردم دلمرده خدایا آهی
اشک ها نیست که ریزد گاهی
بخدا نیست در این وادی پژمرده دل تار، خدایی
سیاهیست، سیاهیست، سیاهی
روزهاتان: دیروز، امروز، فردا، همگی از پی هم می گذرند
ولی افسوس شما، بازهم بی خبرید!!!!!!
بی خبر مانده که، نفرین شده بر پیکرتان
نه، نه این است که گفتم؛ غلط است
بی خبر زین همه خاکی که شده بر سرتان
من نمی فهممتان! من نمی فهممتان!
_bLuE Boy_
خانه تان می ریزد
قلبتان می میرد
اشکتان می خشکد
ولی افسوس شما بی خبرید!
رنگ هاتان همگی می میرند
چشمتان می خوابد
سازهاتان همگی می شکنند
گوشتان می گیرد
ولی افسوس شما بی خبرید!
بی خبر مانده ی گرداب زمانید مگر؟!
که چنین خز زده و خار شده می مانید
که به پای گل نرگس، علف می کارید!
یا که در بوته ی خار، چشم در چشم شقایق دارید!
آخرش چه؟!
به چه می پندارید؟
این همان است که گفت:
آب هم می سوزد
خاک هم می گرید
سوز هم می لرزد
باد هم می ترسد
سنگ هم می ساید
و گل خار بلند است است که با من به نوازش آید.
یادتان می آید؟
نه! نمی اندیشم
چون شما، بی خبر ازعشق سخن می گویید
آخرش هیج
همه هیچ
همه می پویید
نشنیدم من از این مردم دلمرده خدایا آهی
اشک ها نیست که ریزد گاهی
بخدا نیست در این وادی پژمرده دل تار، خدایی
سیاهیست، سیاهیست، سیاهی
روزهاتان: دیروز، امروز، فردا، همگی از پی هم می گذرند
ولی افسوس شما، بازهم بی خبرید!!!!!!
بی خبر مانده که، نفرین شده بر پیکرتان
نه، نه این است که گفتم؛ غلط است
بی خبر زین همه خاکی که شده بر سرتان
من نمی فهممتان! من نمی فهممتان!
_bLuE Boy_